این مطلب عینا پیادهسازی سمینار دکتر هلاکویی نیست و خلاصهای از آن آورده شده است.
این سمینار در دو قسمت برای شما آورده شده است. قسمت اول مربوط به بایدها و قسمت دوم مربوط به نبایدها است.
بیشتر بخوانید: هوش هیجانی چیست؟
بایدها
۱. باید خوب زندگی کنیم و برای خوب زندگی کردن باید با هم همکاری کنیم.
هر دو باید به این باور داشته باشید که ما به این دنیا آمدهایم تا زندگی کنیم، نه اینکه فقط زنده باشیم. برخی از مردم فکر میکنند برای زنده ماندن باید بجنگند و به همین دلیل حتی با همسر خود وارد جنگ میشوند.
دو نوع ارتباط وجود دارد. رابطه مبتنی بر همکاری و رابطه مبتنی بر رقابت و جنگ.
وقتی تصمیم میگیریم فقط زنده بودن کافی نیست و باید زندگی کنیم باید در زندگی زناشویی رابطه مبتنی بر همکاری داشته باشیم.
اولین باید زندگی، این است که من میخواهم خوب زندگی کنم. نمیخواهم فقط زنده باشم . من برای این زندگی کردن میخواهم همکاری کنم. عشق بورزم و عشق بپذیرم.
۲. باید انسان، خودمان و همسرمان را بشناسیم.
اگر انسان و خودمان را نشناسیم نمیتوانیم هیچوقت همسرمان را نیز بشناسیم.
شناخت از خود دو معنا دارد.
- دلیل چرایی رفتارهای خود را میدانم. چرا یک کار را میکنم. چرا یک کاری را اصلا انجام نمیدهم. چرا آن زمانی که نباید کاری را انجام دهم، انجام میدهم؟ و زمانی که باید آن کار را انجام دهم، نمیکنم؟ جواب این سوالات به ناخوداگاه برمیگردد.
- شرایط حالات خود و احساسات خود را میدانم. دلیل داشتن حس غم من چیست؟ چرا در این شرایط عصبانی میشوم؟
زمانی که شما چرایی حال، احساس و عواطف خود و چرایی رفتار خود را میدانید یعنی خودتان را میشناسید.
هیچ کشفی در جهان به اندازه شناخت خود، جالب و جاذب و پر از هیجان نیست و به همین جهت است که کار رواندرمانی و تراپی یکی از زیباترین کارهاست که نه تنها به مراجع بلکه به روانشناس این فرصت را میدهد که بتواند احساس خوبی داشته باشد.
بنابراین مساله شناخت خود و شناخت او اهمیت فوقالعادهای دارد.
۳. باید آسیبهای کودکی را درمان کرده باشیم.
به دلیل مسائل پیچیده انسان، هیچ انسانی وجود ندارد که در دوران کودکی و نوجوانی آسیب ندیده باشد. آسیبهای کودکی زندگی بزرگسالی ما را خراب میکند.
باید دو کار انجام دهیم:
- اول باید برای زخمهای کودکی مرهم بگذاریم و این خونریزیهای روانی را متوقف کنیم. با کمک رواندرمانی و شناخت ناخودآگاه این کار ممکن است.
- دوم؛ باید عقل و خردگرایی مبنای زندگی ما باشد.
شما نمیتوانید درگیر یک زندگی خانوادگی خوب شوید اگر کودکی و مسائل کودکی خود را حل نکرده باشید. مثلا اگر در کودکی برادر بزرگتر شما در یک بازی یا در عصبانیت شما را کتک زده و یا همیشه به شما زور گفته، شما یک تصمیم میگیرید که همه مردها بد و زورگو هستند و این تفکر بر همه روابط شما با مردها تاثیر میگذارد، پس باید این مسائل را حل کنید.
ما باید دردها و آسیبهای کودکی را پیدا کنیم و آنها را حل کنیم؛ وگرنه زندگی خودمان، همسر و فرزندانمان را خراب میکنیم.
۴. پایان دادن به همه روابط عاطفی گذشته
برای داشتن زندگی زناشویی خوب، باید روابط قبلی را مانند یک جسد مرده دفن کنیم.
نباید عکسها و یادگاریهای مربوط به روابط عاطفی قبلی را نگه داشت. هیچ کس قرار نیست با پارتنر سابق و یا همسر سابق خود، به هیچ وجه در ارتباط باشد. حتی هرگز نباید با همسر سابق خود دوست باشید، بلکه به دلیل وجود فرزندان فقط می توانید با او رفتار دوستانه داشته باشید ولی نمیتوانید با او دوست باشید.
هیچگاه در مورد خوبیهای همسر سابق خود به همسر فعلیتان چیزی نگویید. هیچ وقت نگویید تو هم داری مثل اون میشی، منو اذیت میکنی و …. .
۵. باید بدانید انسان کالا و شئ نیست.
وقتی فکر میکنیم که انسان کالا است، دنبال این هستیم که این کالا خریدار داشته باشه، همیشه بیعیب و ایراد باشد. ممکن است انسان به همسر خود بگوید لاغرشو، در حالی که او بدن مناسبی دارد اما چون لاغری مد است و او می خواهد همسرش را مثل کالا به دیگران نشان دهد میگوید لاغر شو.
کسی که خود را کالا و شئ میداند با سن خود مشکل دارد، از بالا رفتن سنش خوشش نمیآید، از داشتن موی سفید ناراحت است.
۶. همسر شما باید برای شما هدف باشد، نه وسیله.
ممکن است شنیده باشید که پدر و مادرتان شما را به دنیا آوردند که زندگیشان حفظ شود، به توصیه دیگران بچهدار شدند. به این باور میرسید که شما برای آنها وسیله بودید و نه یک هدف و حالا که وسیله هستید فکر میکنید باید به دیگران سواری دهید و یا سوار آنها شوید.
مثلا در ازدواج میگویید من به دنبال کسی هستم که فلان کارها را برای من انجام دهد و مراقب من باشد به این معنی که من دنبال یک خر سواری میگردم و آدمها را برای رفع احتیاجم میخواهم. اگر شخص دیگری بهتر توانست احتیاجات من را برطرف کند، به سراغ او میروم و اگر این آدم نتوانست احتیاجات من را برآورده کند او را رها میکنم. این احتیاجات میتواند، مهاجرت، گرفتن ویزا، پول و … باشد.
مثلا ممکن است کسی بگوید من ازدواج میکنم به خاطر بچه دارشدن، در این صورت ازدواج برای او وسیله است نه هدف.
۷. باید صددرصد وجود و تعهد شما به عشق و ازدواجتان متعلق باشد.
در تحلیل نهایی شما وقتی که با کسی ازدواج میکنید اگر زن هستید همه مردها و اگر مرد هستید همه زنهای دنیا برای شما تمام شدهاند.
۸. باید عشق و احساس خود را ابراز کنید
با روشهای متفاوت میتوان عشق و احساس را ابراز کرد. کلامی، با نوازش، با نگاه، با فرستادن کارت عاشقانه به منزل خودتان، یک پیام و تلفن از محل کار که اینجا به یادت هستم و دوستت دارم.
۹. شما باید با همسرتان راحت و آسوده باشید و حرف خود را به او بزنید.
شما حق ندارید به همسرتان دروغ بگویید. ما باید صمیمانه و صادقانه حرف خود را بزنیم.
۱۰. باید خواستهها و احتیاجات خود را مشخص بگویید.
رک بگویید من گرسنه هستم. من خسته هستم. من میخواهم بخوابم. من این فیلم را دوست ندارم. رابطه جنسی میخواهم.
این تصور که او خودش باید بفهمد غلط است.
۱۱. باید مسئولیت تمام و کمال زندگی را بپذیرید.
وقتی زن و شوهر با هم ازدواج میکنند مسئولیتها نصف نمیشود، بلکه کارها نصف میشود. مسئولیت مال هر دوی شماست.
مثلا امروز نوبت همسر شماست که فرزندتان را از مدرسه بیاورد. از مدرسه به شما زنگ میزنند و میگویند همسرتان نیامده است. نمیتوانید بگویید امروز نوبت او بوده و خودش میداند بلکه همان لحظه به سمت مدرسه کودک حرکت میکنید تا او اذیت نشود.
۱۲. باید از نقاط ضعف، جنبههای ظریف، لطیف، حساس، آسیبپذیر و شکننده همسرتان مواظبت و مراقبت کنید.
مثلا همسر شما حساسیتی نسبت به خالهاش دارد که فلان مریضی را دارد، علاوه بر اینکه خودتان نباید هیچ گاه این بحث را پیش بکشید بلکه هر جایی، در هر مهمانی اگر حرف از آن مریضی شد باید خیلی ظریف و زیرکانه بحث را عوض کنید تا او اذیت نشود.
شما حق ندارید در جمع از همسر خود انتقاد کنید و یا او را تصحیح کنید حتی اگر واقعا در جمع چیزی را غلط میگوید شما حق ندارید او را تصحیح کنید.
۱۳. باید گفتگو و ارتباطی مبنی بر صمیمیت داشته باشید.
صمیمیت به این معنی است که اول حرفمان را میزنیم بعد فکر میکنیم که چه گفتیم. در بسیاری از روابط نمیتوان این صمیمیت را داشت زیرا قبل از سخن گفتن باید به ابعاد زیادی فکر کنیم تا حد و مرز خودمان و طرف مقابل را رعایت کرده باشیم. ولی در رابطه زناشویی باید بتوانیم با یکدیگر با صمیمیت ارتباط برقرار کنیم.
من هرچه را حس میکنم و احساس میکنم و باور دارم و عقیده و نظرم است اول میگویم و بعد درباره اش فکر میکنم.
در Intimacy یا صمیمیت در گفتگوی میان زن و شوهر کسی نمیخواهد چیزی را ثابت کند. هیچ کس نمیخواهد ثابت کند که باهوش است. هیچ کس نمیخواهد ثابت کند که دیگری نادان است. هیچ کس نمیخواهد در گفتگو از خودش دفاع کند. هیچ کس نمیخواهد در گفتگو به دیگری حمله کند.
مهم این است که بعد از اینکه حرفتان را زدید آماده باشید که آن نظر و یا آن حرف را واقعبینانه و صمیمانه زیر سوال ببرید و اگر احتمالا اشکالی دارد عوضش کنید.
هرگز شما نمیتوانید و حق ندارید به همسرتون بگویید : تو که قبلا اینو گفتی. الان چرا نظرت عوض شده؟
جواب این است: خوب اینو گفتم و بعد نظرم رو عوض کردم. اینو گفتم و خودم متوجه اشتباهم شدم.
۱۴. فرایند تصمیمگیری
در خانه شما در هر زمینهای باید با یکدیگر گفتگو کنید و تصمیم بگیرید. ما نمیتوانیم یک طرفه برای همسرمان تصمیم بگیریم.
پروسه تصمیمگیری به این معنا است که دو آدم اول سؤال، موضوع، مسأله و مشکل را مطرح میکنند بعد نظرات و عقاید خود را بیان میکنند و در نهایت با توافق هم تصمیم میگیرند.
پروسه تصمیمگیری دو آدم را درست مانند ریل قطاری قرار میدهد که همیشه کنار هم هستند درحالی که، جدابودن خودشان را میتوانند تجربه کنند.
نباید در خانه سیستمی درست کنید که یکی تصمیم میگیرد و دیگری دنبالش میرود. یادتان باشد این کار سه عیب دارد.
- اول این است که همیشه در آن خشم و غم و نگرانی وجود دارد، هم برای کسی که فرمان میبرد و هم برای کسی که فرمان میدهد.
- دوم این است همیشه حتی وقتی که شما بهترین تصمیم را میگیرید نارضایتی وجود دارد.
- سوم؛ چیزی که در خصوص بچهها و همسرتان وجود دارد این است اگر به جای آنها تصمیم بگیرید به تدریج او را از کار میاندازید و در نتیجه بدترین خیانتی که شما به همسرتان و بهویژه فرزندتان میتوانید بکنید این است که آنها را از کار بندازید. یعنی هی شما برای آنها تصمیم بگیرید.
پدر و مادری که برای بچه تصمیم میگیرند، بعد از مدتی بچه میگوید کس دیگری برای من تصمیم بگیرد و بعد صرفنظر از اینکه خودش خالی است، عیب و ایراد او این است که بعدا یکی در زندگی او پیدا میشود که حالا کنترلش را به دست میگیرد و آخر کار میبیند که تمام عمرش از هر چیزی که دور و برش بوده ناراحت و ناراضی بوده است؛ به این دلیل که او را از کار انداختیم و فکر میکرده خودش از عهده این کار برنمیآید.
شما میتوانید به فرزند خود بگویید من میخواهم بلوز بخرم. من نظر تو را میخواهم لطفا با هم به خرید برویم. بنابراین پروسه تصمیمگیری در حقیقت آن مشارکتی است که سبب میشود بعدا هم نتیجهای از نظر اجتماعی داشته باشد. جامعهای مثل ما به همین جهت است که در همکاری، مسئله و مشکل داریم و بعدا مسائل و مشکلات مربوط به سطح سیاسی و دموکراسی داریم. به این دلیل که ما اصلن با این مفهوم در کودکی آشنا نشدیم.
در خانه سه چیزی که قرار است موج بزند : محبت، حرمت و مشورت است.
چیزی که قرار است در نظام اجتماعی باشد عدالت، واقعیت و آزادی است. این شش چیز است که در خانه و بیرون، وقتی که مکمل هم بشوند میتواند زندگیها را بهشت کند.
بچه ها فرصتی بهتر از این پیدا نمیکنند که از طریق کوشش و خطا و از طریق دیدن نتیجه و پیامد کار و تصمیمشان، بهتدریج هم مسئولیت انتخاب را قبول کنند و هم با واقعیتهای زندگی آشنا بشوند.
۱۵. پول مهم است
پول در جامعهای مثل ما نبوده است. ما اقتصاد کشاورزی داشتیم و بعدا پول، در این صد سال اخیر آمده و فکر میکنیم پول چیز بدی است و آدم قرار نیست دنبال پول برود، در حالی که فکر میکنیم اگر انسان دنبال غذا و پلو و کباب باشد اشکالی ندارد. در فرهنگ ما، ادعا داریم پول چرک کف دست است ولی در ازدواج، مسئله مهریه و جهیزیه را بزرگ میدانیم. علت این است که ما تضاد فرهنگی داریم.
- پول مهم است زیرا به ما قدرت خرید میدهد و باید حداقل کافی از آن وجود داشته باشد. روزی که شما بهدرستی غذا نمیخورید بعد از مدتی مغز شما بهدرستی کار نمیکند و دیگر نه واقعبین هستید و نه مسئول.
- با پول میتوانید بعضی از مشکلات و بدبختیها را حل کنید. خیلی از کارها را با پول میتوان راحتتر و بهتر انجام داد.
- ترس از بیپولی و وحشت مالی ناشی از آسیب کودکی است و باید آن را حل کنید.
- باید به این نکته توجه کنید که شما نمیتوانید پول پنهانی از همسرتان داشته باشید.
- در زندگی نمیتوانیم بگوییم چون من پول درمیآورم پس مال من است؛ خیر، برای کل خانواده است.
- اگر شرایط خانواده طوری است که مرد به زن پولتوجیبی میدهد باید آن را ماهانه و یا هفتگی به طور مشخص به حساب او بریزد، زیرا اگر خانم هر موقع به پول نیاز داشت و از همسرش درخواست پول کرد حتی با اینکه آن آقا پول زیادی را هم به همسرش بدهد، زن احساس نیاز و احتیاج به همسرش پیدا میکند و در طول زمان ممکن است از او متنفر شود.
۱۶. بخشش در زندگی مهم است اما نه گذشت و تحمل و فداکاری
من در ایران یک شعار داشتم: تنها و تنها یک جاده، انسان را از جهنم موجود به بهشت موعود میبرد و آن هم جاده بخشش است. اگر نمیتوانید ببخشید بدبختید.
من با گذشت و تحمل و فداکاری موافق نیستم. گذشت و تحمل و فداکاری یعنی من به دیگری اجازه بدهم کار بد بکند. اگر من حرفی نزنم باعث میشود این کار بد را بیشتر با من بکند. این کار بد را با دیگران بکند. از او آدم بدتری بسازم. به خاطر کار بدی که با من کرده من آسیب ببینم. من به خاطر آسیبی که دیدم به دیگران بدی بکنم. من اصلن و ابدا با گذشت و تحمل و فداکاری موافق نیستم.
ولی مساله بخشش داستان دیگری است. بخشش یعنی کسی در حق شما یا شما در حق خودتان اشتباهی کردید، ولی آن اشتباه را میفهمید و میپذیرید. از آن میآموزید. اگر در ارتباط با دیگری است معذرت میخواهید و آمادگی خودتان را برای جبران اعلام میکنید و پرونده را میبندید. ولی دیگر هرگز به آن آدم اجازه نمیدهید که در شرایط قبلی همان آسیب را به شما بزند.
اصلن به من نگویید که من سیصد دفعه همسرم را بخشیدم باز دوباره همان کار را میکند. ما برای بار دوم بخشش نداریم. شما وظیفهتان این است که از خودتان محافظت و مراقبت کنید. این یه موضوع بسیار پیچیده و جدی است .
برخی از اوقات اجازهای که به او میدهید که همان کار بد و غلطش را انجام دهد فقط به خاطر این است که میخواهید دست بالا را داشته باشید که هر موقع لازم شد تو سرش بزنید.
بنابراین مساله بخشیدن یعنی آمادگی برای قبول این واقعیت که در دنیا کار بد و غلط خیلی کم است . آنچه که مردم انجام میدهند کار اشتباه است نه کار بد.
اشتباه، لازمه رشد انسان ناقص است و بنابراین من آمادهام خودم را به خاطر اشتباهم و تو را به خاطر اشتباهت ببخشم.
کسی که اشتباه کرده کسی است که به من چاقو زده است. من خودم را به دکتر میرسانم، چاقو را درمیآورم که آزاد و راحت بشوم. اگر کسی هستید که کسی را نمیبخشید یعنی چاقویی که به من خورده را نگه میدارم و الان بیست سی سال است که این چاقو را دارم.
۱۷. همسر شما باید نفر اول زندگی شما باشد.
معنی اول بودن، این نیست که شما همیشه نفر اول هستید. شما نمیتوانید به همسرتون بگویید من برای تو مهمترم یا کار؟ او بگوید تو. پس شما بگویید پس سر کار نرو!!
در شرایط مساوی همیشه همسرتان انتخاب میشود. روزی که مادرتان میگوید بریم سینما و همسرتان میگوید بریم تئاتر. اگر این دو تا در شرایط مساوی از نظر نیازی که به سینما و تئاتر دارند باشند، شما باید به حرف همسرتان گوش بدید.
بیخود بازی درنیاورید که مامان چند فقط روزه آمده اینجا. بعد هم مامانم پاش لب گوره. بعد میمیره، بعد دل ما براش میسوزه، بعد میریم سر قبرش افسوس میخوریم.
یا این بیچاره در زندگیش هیچی نداشته. اینها مشکل شما نیست. علت اینکه مادر شما به این بدبختی رسیده برای اینکه شوهرش او را نفر اول در نظر نگرفته است.
مطالعات علمی نشان میدهد به میزانی که بچههای شما برایتان مهمتر از همسرتان هستند آسیب شما به بچهها بیشتر است. وابستگی و اعتیادی که شما در بچه به وجود میآورید بچهها را از پا درمیآورد.
اگر بچه شما گفت بریم سینما و همسرتان گفت بریم تئاتر شما به تئاتر میروید. حتی در مقابل بچه. برای اینکه این انتخاب همسر شماست که مادر یا پدر آن بچه هم هست.
۱۸. باید قدردان و قدرشناس همسر خود باشید.
اگر از همسر خود درخواستی دارید حتما از لطفا و خواهش میکنم و تشکر استفاده کنید.
۱۹. باید روابط فامیلی و اجتماعی را با هم تنظیم کنید.
باید با هم تصمیم بگیرید که ماهی چند بار به دیدن خانوادههایتان بروید. چند وقت یک بار دوستان خانگی خود را ببینید.
بدون هماهنگی با همسر خود نمی توانید مهمان دعوت کنید.
۲۰. ما باید خودمان را اداره کنیم، کنترل کنیم و انضباط داشته باشیم.
کسی نه قرار است ما را کنترل کند، نه قرار است ما را اداره کند و نه قرار است ما را به انضباط بکشاند.
مثلا اگر شما نمیتوانید خودتان را کنترل کنید و غذا زیاد میخورید در حالی که کلسترول شما بالا است، این وظیفه خود شما است که خودتان را در مهمانی کنترل کنید نه اینکه همسرتان دائم تذکر دهد.
۲۱. باید باعث حس و حال خوب همسرتان باشید.
همسر شما از جانب شما احتیاج به چند چیز دارد:
- اطمینان
- آرامش
- احساس آزاد بودن
- استقلال
- امنیت
ما نباید به یکدیگر دلهره و نگرانی بدهیم. نکند فلان اتفاق بیفتد. نکند فلان بلا سرمان بیاید.
۲۲. شما باید با هم رشد کنید.
نمیتوان با ازدواج مسیر رشد تحصیلی، سلامتی، مالی و کاری را متوقف کرد.
بدن انسان این گونه کار میکند که باید از آن کار کشید تا سالم بماند. استفاده از ذهن و ورزش، بدن و مغز ما را سالم نگه میدارد.
اگر همسر شما انتخاب مناسبی برای شما باشد، باعث میشود بهترین نسخه شما در زندگی و در رابطه بروز پیدا کند و این باعث میشود شما رشد کنید و نسخه بهتری از خودتان شوید.
۲۳. باید تلاش کنید همسرتان را بفهمید و بعد از اینکه او را فهمیدید، او را بپذیرید.
شما در زندگی قرار است دیگران را بفهمید و آنها را آنگونه که هستند بپذیرید. همسرتان همینی است که هست. بفهمیدش و او را بپذیرید. اگر شما حرفتان این باشد که من تو را میفهمم و اگر به صورتی که من درست میدانم باید دربیایی تا تو را بپذیرم یا دوست داشته باشم، شما آدم خودخواهی هستید. شما روزی میتوانید بگویید من را دوست دارید که منِ متفاوت را دوست داشته باشید.
۲۴. به ظاهر و تمیزی و زیبایی خود اهمیت دهید.
چیزی که رابطهها را میسازد و یا ویران میکند بو است.
- به مسواک زدن و دوش گرفتن اهمیت دهید.
- اگر مشکل دهان و دندان و لثه دارید، آن را برطرف کنید.
- اگر مشکل معده دارید، آن را درمان کنید.
- وقتی سیر میخورید، گوگرد از بدن شما خارج میشود. جایگزین دیگری برای سیر و پیاز پیدا کنید.
برای تنوع و جذابیت در رابطه میتوانید مانند اوایل آشنایی هفتهای یک بار قرار بگذارید و به ظاهر و لباس خود برسید. و وقتی به خانه برمیگردید میبینید که تمایل شما به یکدیگر افزایش پیدا کرده است.
۲۵. ما همیشه با یکدیگر اختلاف نظر داریم.
حتی اگر در کلیات یک مساله با هم توافق داشته باشیم حتما در جزییات اختلاف نظر داریم. ما حتی با خودمان نیز اختلاف نظر داریم.
مهم این است آیا ما حاضر هستیم اختلافهایمان را بهدرستی مطرح کنیم؟ و آنها را حل کنیم؟
هرگز همسرتان را مجبور و وادار به کاری که او دوست ندارد و درست نمیداند نکنید. حتما آسیب میبینید. به جایی برسید که توافق کنید. حتی توافق کنید که ما با هم توافق نداریم . به جایی برسید که هر دو احساس کنید برندهاید. به جایی برسید که حتی به این نتیجه برسید که بین من و تو سر این موضوع اختلاف عقیده هست.
گفتگو کنید و او را به این نتیجه برسانید که تصمیمی که میگیرید به صلاح هر دو شما است.
۵۰ باید و نباید زندگی زناشویی از نظر دکتر هلاکویی (قسمت دوم: نبایدها)