Detachment یا استقلال و عدم وابستگی به این معناست که به طرز خوبی به دیگران وابستگی احساسی نداریم. ناراحتکننده است که در فارسی یک کلمه مشخص نداریم که بتواند کاملاً هممعنی Detachment باشد؛ بنابراین در این مطلب سعی داریم به معنای Detachment یا استقلال و عدم وابستگی احساسی بپردازیم.
بیشتر بخوانید: ویژگیهای افراد خوددوست چیست؟
چرا داشتن Detachment خوب است؟
با داشتن Detachment شما شادی، عزتنفس و ارزشمندی خود را فقط از درون خودتان به دست میآورید و اجازه نمیدهید دیگران بتوانند احساسات شما را دستکاری کنند.
همچنین Detachment باعث میشود شما بتوانید با یک فاصله درست احساسات خود را ببینید و آنها را مدیریت و کنترل کنید، نه اینکه اجازه بدهید احساساتتان شما را کنترل کند و به هر سو بکشاند.
این Detachment میتواند از یک رابطه، از اتفاقات و یا از یک فرد خاص باشد.
Detachment به معنای این نیست که:
- بازی روانی راه بیندازید.
- بهدروغ وانمود کنید که اهمیت نمیدهید.
- پیامها و تماسهای سایرین را بهعمد نادیده بگیرید.
- جوری رفتار کنید که انگار به عشق اهمیت نمیدهید.
- به همسر یا دوستان خود اهمیت ندهید.
- در رابطه سرد شوید.
- از لحاظ عاطفی در دسترس نباشید؛ یعنی احساساتتان را با کسی درمیان نگذارید و پذیرای احساسات دیگران نباشید.

معنای Detachment
- وابسته نبودن، قدرت است.
- تغییر در نگاهکردن است.
- توانایی مدیریت خودتان برای واکنشی نبودن است؛ فارغ از اینکه در اطراف چه اتفاقاتی رخ میدهد.
- شما اجازه میدهید اتفاقات به طور طبیعی جریان پیدا کنند تا اینکه بهزور بخواهید باعث یک اتفاق شوید.
ویژگیهای کسی که Detachment دارد
- احساسات خودش درباره خودش را از نظر بقیه جدا کرده است.
- او به دنبال تأیید بیرونی نیست.
- مود و اخلاق او با توجه و یا عدم توجه دیگران بالا و پایین نمیرود.
- برای اینکه احساس امنیت کند دائماً به تأیید دیگران احتیاج ندارد.
- حرفهای دیگران را بیشازحد تحلیل نمیکند.
- برای دریافت عشق و تأیید و توجه دیگران، به آنها عشق، رشوه نمیدهد.
- شادی خودش را به کارهای دیگران وابسته نمیکند.
- او میداند که احساسات او در کنترلش هستند و اجازه نمیدهد رفتار دیگری تعیینکننده حس او به خودش باشد.
- او انسانهایی را در کنار خودش نگه میدارد که به حدومرز او احترام بگذارند، کسانی که انرژیخوار نیستند و بودن در کنارشان، انرژی او را افزایش میدهند.
- او بیشازحد برای چیزی مشتاق و مضطرب نیست زیرا میداند چیزی که قرار است اتفاق بیفتد، میفتد. از اتفاقنیفتادن و ازدستدادن نمیترسد.
- احساس ناامنی، ناامیدی و ترس نمیکند.
- ارزش خودش را بر اساس پاسخهای دیگران تعیین نمیکند.
- او واکنش هیجانی و بیفکر نشان نمیدهد. بیشازحد ازخودگذشتگی نمیکند، بیشازحد توضیح نمیدهد.
- او ارزش خود را میداند و نیازی ندارد دیگری ارزشمندی او را تأیید کند.
- او احتیاج ندارد هر جزئیات کوچکی را بیشازحد تحلیل کند، زیرا از درون احساس امنیت میکند.
- او سرشار از حس زندگی است.
- احساس کافی بودن دارد.
- میداند که تنها چیزی که میتواند کنترل کند، انرژی، تمرکز و شادی خودش است.
- او میداند اینکه اگر شخصی پیام او را جواب ندهد، دلیل نمیشود که او را بیارزش کرده باشد.
- اینکه اگر کسی نخواهد با او رفتوآمد داشته باشد یا دوست باشد به این معنی نیست که او کار اشتباهی انجام داده است.
- اگر ازدواج او به طلاق رسید به این معنی نیست که او شکست خورده است.
- زمانی که شما اعتمادبهنفس دارید، برای خودتان ارزش و احترام قائل هستید، با خودتان در صلح و آرامش هستید، در رفتار شما مشخص است: عجله ندارید، اجبار نمیکنید، به کسی احتیاج ندارید که به شما حس ارزشمندی دهد.
رابطه واکنش هیجانی و بدون فکر و Detachment
اگر به حرف یا رفتار کسی واکنش هیجانی نشان دهید، باعث میشود حرکات و تن صدای شما مشخصتر از منظور شما باشد و دیگران حرف شما را متوجه نمیشوند، به شما احترام نمیگذارند. با داشتن Detachment شما یاد میگیرید که چگونه احساسات خود را ببینید و پاسخ درست و معقول دهید.
سکوت
زمانی که شما بهجای واکنش هیجانی، سکوت را انتخاب میکنید، مکالمه را ادامه نمیدهید تا مقصر نبودن و خواستنی بودن خود را ثابت کنید. اینگونه انتخاب میکنید چه شرایط و چه کسی ارزش صحبتکردن و انرژی شما را دارد.
با سکوت به جا و درست میتوانید از هدررفتن انرژی خود جلوگیری کنید.
Detachment در رابطه
اینکه گفته میشود که در رابطه عاطفی و ازدواج وابسته نباشید، به این معنی نیست که کسی را بازی دهیم یا عمداً او و نیازهایش را نادیده بگیریم.
به این معنی است که هر کسی باید فردیت خود را حفظ کند و دنیا و قبله او همسرش نباشد. بایدها و نبایدها، شغل، درآمد، دوستان، تفریح، معاشرت، رشد فردی و… که منحصر به خودش است را داشته باشد.
خیلی از کسانی که در رابطه هستند خود اصلیشان را گم میکنند؛ زیرا فقط میخواهند پارتنر یا همسر خود را راضی نگه دارند. این به این معنی نیست که دیگر از خودگذشتگی نداشته باشیم. مهمترین نکته حفظ تعادل است.
در زندگی زناشویی تمام تصمیمها دونفره گرفته میشود. تصمیمی که نه به نفع طرفین بلکه به نفع رابطه باشد. اما نکته این است که خودمان و جنبههای مختلف زندگی خودمان را نباید در یک رابطه از دست بدهیم.
نباید تمام تفریحات، اوقات فراغت و… خود را به کسی گره بزنید؛ زیرا اگر او روزی نباشد زندگی برای شما بیمعنی میشود.

احساسات منفی و Detachment
گفتوگوهای در سر شما، تحلیل بیشازحد موقعیتها باعث احساس منفی میشوند. اگر به احساسات منفی اجازه دهید، شما را میبلعند. در ابتدا کمی شک، اضطراب و کلافگی خود را نشان میدهند و اگر آنها را متوقف نکنید ناگهان میبینید که کل زندگی شما را احساسات منفی فرا گرفته است و خود را در یک طوفان هیجانی گرفتار میبینید که فرار، غیرممکن است.
تنها راه قطعی درمان و غلبه بر احساسات منفی، جدایی از احساسات است. جدایی از احساسات در فارسی خیلی ملموس نیست و ممکن سوءتعبیر شود.
Detachment جدایی و عدم وابستگی به این معنی نیست که به عزیزانتان اهمیت ندهید. به این معنی نیست احساسات خود را سرکوب کنید و وانمود کنید که هیچچیزی روی شما تأثیر نمیگذارد.
جدایی و عدم وابستگی واقعی به این معنا است که یکقدم به عقب بردارید، احساسات خود را ببینید و به آنها اجازه ندهید که شما را کنترل کنند.
- چقدر انرژی مصرف کردید تا چیزهایی را در زندگی نگه دارید که سودی برایتان نداشتند.
- چقدر در مورد اینکه دیگران در مورد شما چه فکری میکنند، وسواس داشتید.
- دائم اشتباهات گذشتهتان را در ذهن خود مرور میکردید.
- از اتفاقات هنوز رخ نداده میترسیدید.
تمام این موارد انرژی شما را میگیرد، باعث میشوند گیر کنید و به چیزهایی انرژی میدهد که نباید زندگی شما را کنترل کنند.
زمانی که یاد میگیرید جدایی و عدم وابستگی احساسی داشته باشید، بهجای یک واکنش تکانشی، مکث میکنید.
بهجای اینکه در هیجانات و احساسات خود غرق شوید اجازه میدهید آنها از شما عبور کنند.
بهجای اینکه شادی خودتان را به عوامل بیرونی، رفتار آدمها با شما، و رسیدن به خواستههایتان گره بزنید، آرامش را درون خودتان پیدا میکنید.
حقیقت این است که خیلی از رنجهای ما به دلیل وابستگی است
وابستگی به رفتار آدمها، به انتظارمان از وقایع، و زمان رخداد وقایع. مثلاً باید دیگران با من درست رفتار کنند، اگر نکنند من رنج میکشم و ناراحت میشوم. باید تا فلان تاریخ به فلان سمت در محل کار برسم، اگر نرسم ناراحت میشوم و رنج میکشم.
این وقایع بهخودیخود باعث رنج نمیشوند بلکه برداشت و توقع و انتظار و وابستگی ما به نتایج، باعث رنج ما میشود.
جدایی و عدم وابستگی به اتفاقات، افراد، و… بیتفاوتی نیست، بلکه پذیرش است. پذیرش آنچه رخ میدهد بدون بایدها و نبایدها، بدون انتظارات.
Detachment باعث میشود بیشازحد فکر و خیال نکنیم. به شما کمک میکند بهجای اینکه واکنش هیجانی و بیفکر نشان دهید، با تأمل و تفکر پاسخ دهید. به شما کمک میکند بر اساس ترس و بیچارگی و ناامیدی تصمیم نگیرید.
با داشتن Detachment بهجای بهزور نگهداشتن آدمها و چیزها میتوانید آن چیزی که متعلق به شما نیست را بهراحتی رها کنید.
زمانی که Detachment را تمرین میکنید دوباره قدرت خود را به دست میآورید و احساسات خود را کنترل میکنید بهجای اینکه احساسات، شما را کنترل کنند.
دیگر به دنبال چیزهایی که سودی برای شما ندارند، نیستید.
Detachment به معنای آزاد بودن و رها بودن است. رها از احساس نیاز به کنترلکردن. رها از سنگینی تحلیل بیشازحد. رها از بالا و پایین رفتن احساسات وابسته به بیرون از خودمان.
زمانی که Detachment داشته باشید دیگر به افراد و شرایط اجازه نمیدهید شادی شما را تعریف کنند. بلکه همه چیز تحت کنترل شماست و این اعتمادبهنفس را به دست میآورید که تحت هر شرایطی توانایی اداره اوضاع را دارید.