افرادی که اختلال شخصیت خودشیفته دارند، عزت نفس خود را بر مبنای نظر دیگران قرار میدهند. آنها خود را استثنایی میدانند و احساس شدید لایق بودن دارند. چون آنها خود را استثنایی میدانند، معیارهای شخصی خود را بهطرز غیر واقع بینانهای، عالی تعیین میکنند. برعکس، امکان دارد آنها خود را لایق هر چیزی که میخواهند بدانند و بنابراین، معیارهای شخصی خود را بسیار پایین تعیین کنند. اختلالات آنها در تعیین هدف، تلاش مداوم برای جلب تایید دیگران را نیز شامل میشود.
افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته، احساس هویت، خودوصفی و عزت نفس خویش را، از شیوهای که تصور میکنند دیگران آنها را در نظر میگیرند، کسب میکنند. با این حال، گرچه آنها نسبت به عقاید دیگران حساس هستند، ولی نمیتوانند با آنها همدلی کنند. در روابط شخصی خاص خود، نمیتوانند صمیمیت واقعی با همسر خویش برقرار کنند، زیرا فقط روی خودشان، احساساتشان و نحوهای که دیگران آنها را درک میکنند، تمرکز دارند. این احساس لایق بودن، به صفت شخصیت خودبزرگبینی تبدیل میشود و تمایل آنها برای گرفتن تحسین، باعث میشود که هر وقت امکانپذیر باشد، به دنبال شهرت باشند.
گرچه ممکن است به نظر برسد که افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته خود را بهتر از دیگران میدانند، اما این خودبزرگبینی ممکن است آسیبپذیری زیربنایی در خودپنداره (آن چیزی که درباره خود تصور می کنند) آنها را بپوشاند. امکان دارد برخی افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته واقعا خودپنداره کاذب و خودبزرگبینانه داشته باشند. با این حال، متخصصان بالینی به صورت دقیقتر، آنها را با خودشیفتگی آسیبپذیری زیادی توصیف میکنند. اینها افرادی هستند که بیش از حد، برای تایید ارزش خودشان به دیگران متکی هستند. آنهایی که از نظر خودشیفتگی به مقدار زیادی آسیبپذیر هستند نسبت به طرد حساسترند، به احتمال بیشتری احساس شرم میکنند و کمتر میتوانند با خیالپردازیهای خودبزرگبینانه، خودپنداره متزلزل خویش را تقویت کنند.
امکان دارد که آنها خجالتی و حتی همدل به نظر برسند. وقتی احساس کنند مطابق با معیارهای خود زندگی نکردهاند، به احتمال بیشتری از لحاظ اجتماعی کنارهگیر میشوند. شکست در زمینه دستاوردهای شخصی، افرادی را که در خودشیفتگی خودبزرگبینانه، بالاتر هستند، بیشتر تهدید میکند. در مقابل، آنهایی که در خودشیفتگی آسیبپذیر بالا هستند، وقتی احساس کنند کسی که برای آنها مهم است، آنها را تحقیر میکند، به صورت منفیتر واکنش نشان میدهند.
تحقیقات درباره مقدار شیوع اختلال شخصیت خودشیفته در جمعیت، تفاوت بسیار زیادی را آشکار میسازند. پژوهشگران معتقدند که میانگین شیوع اختلال شخصیت خودشیفته در این تحقیقات تقریبا 1 درصد کل جمعیت است.
ملاکهای DSM-5 برای اختلال شخصیت خودشیفته
الگوی فراگیر خودبزرگبینی (در عالم خیال یا رفتار)، نیاز به تحسین و فقدان همدلی که در اوایل بزرگسالی شروع میشود و در زمینههای مختلف وجود دارد، بهطوری که با پنج یا بیشتر از موارد زیر نمایان میشود
- شخصیت خودبزرگبینانهای دارد (مثل موفقیتها و استعدادهای اغراقآمیز، انتظار دارد بدون موفقیتهای مناسب، به عنوان فرد برتر شناخته شود.)
- دلمشغولی خیالپردازیهای موفقیت، قدرت، ذکاوت، زیبایی است.
- معتقد است او استثنایی و بینظیر است و فقط توسط افراد یا نهادهای استثنایی یا عالیمقام میتواند درک شود، یا باید با آنها معاشرت کند.
- به تحسین بیش از حد نیاز دارد.
- احساس سزاواری دارد (یعنی انتظار نامعقولی دارد که دیگران همیشه برخورد مطلوب او را داشته باشند یا از توقعات او، اطاعت بدون چون و چرا داشته باشند.)
- از لحاظ میانفردی بهرهکش است (یعنی برای رسیدن به هدفهای خودش از دیگران سوءاستفاده میکند.)
- فاقد همدلی است. مایل نیست احساسات و نیازهای دیگران را تایید کند یا خود را با آنها برابر بداند.
- اغلب به دیگران حسادت میکند یا معتقد است دیگران به او حسد میورزند.
- رفتارها یا نگرشهای متکبرانه نشان میدهد.
اختلال شخصیت خودشیفته در دیدگاه روانکاوی
رویکرد روانکاوی فروید، خودشیفتگی را بهصورت شکست فرد در پیشروی از مراحل اولیه و بسیار متمرکز بر خود در نظر میگیرد. نظریه پردازانی که در چارچوب روابط شیء کار میکنند، فرد خودشیفته را بهصورتی در نظر میگیرند که نتوانسته است خودپنداره منسجمی را تشکیل دهد. فرد خودشیفته، وقتی میکوشد حمایت اولیه والدین را جبران کند، ناامنی را در احساس اهمیت شخصی کاذب ابراز میکند. این افراد که فاقد شالوده محکمی برای خود سالم هستند، خود کاذبی را پرورش میدهند که آن را بر مبنای نظر غیر واقعبینانه در مورد شایستگی و مطلوب بودن خودشان استوار میکنند. بنابراین، ما میتوانیم اختلال شخصیت خودشیفته را به صورت ابراز این ناامنی کودکی و نیاز به توجه، در فرد بزرگسال بدانیم.
متخصصان بالینی که در چارچوب دیدگاه روانپویشی کار میکنند، میکوشند با استفاده از همدلی برای کمک به جستجوی درمانجو برای شهرت و تحسین، تجربه رشدی اصلاحی تامین کنند. در عین حال، متخصص بالینی سعی میکند درمانجو را به سمت درک واقعبینانهتری که هیچکس بدون نقص نیست، هدایت کند. وقتی درمانجویان احساس کنند که درمانگران بهطور فزایندهای از آنها حمایت میکنند، کمتر خودبزرگبین و خود محور میشوند.
اختلال شخصیت خودشیفته در دیدگاه شناختی – رفتاری
درمانگران شناختی – رفتاری بر عقاید ناسازگارانهای که درمانجویان آنها دارند تمرکز میکنند، از جمله، این عقیده که آنها آدمهای استثناییاند که بیشتر از افراد معمولی سزاوار برخورد بهتری هستند. این عقاید اجازه نمیدهند که آنها تجربیات خود را به صورت واقعبینانه در نظر بگیرند و هنگامی که عقاید خودبزرگبینانه در مورد خودشان با تجربیات شکست در دنیای عملی اختلاف پیدا میکند، با مشکلاتی روبرو میشوند. بنابراین، متخصصان بالینی که بر طبق دیدگاه شناختی – رفتاری کار میکنند، مداخلههایی را ترتیب میدهند که با گرایشهای خودبزرگبینی و خودمحوری درمانجو هماهنگ است، نه اینکه علیه آنها باشد.
برای مثال، درمانگر به جای اینکه سعی کند درمانجو را متقاعد سازد که کمتر خودخواهانه عمل کند، میکوشد به او نشان دهد که راههای بهتری برای رسیدن به هدفهای شخصی مهم وجود دارند. در عین حال، درمانگر از تسلیم شدن در برابر درخواستهای درمانجو برای لطف و توجه خاص اجتناب میکند. در صورتی که درمانگر دستور جلسهای را با اهداف درمان روشن تعیین نموده و از آن پیروی کند، درمانجو یاد میگیرد چگونه محدودیتهایی را در زمینههای دیگر زندگی تعیین نماید.
موثرترین روشی که متخصصان بالینی میتوانند در درمان افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته به کار ببرند، تامین اطمینانآفرینی و در عین حال، ترغیب آنها به پرورش دادن نظر واقعبینانهتر در مورد خودشان و دیگران است. متاسفانه، درمان افراد مبتلا به اختلال خودشیفته دشوار است، زیرا آنها نسبت به اختلال خود بینش ندارند.
از این گذشته، درمانگرانی که آنها را درمان میکنند ممکن است واکنشهای منفی شدیدی را تجربه کنند که علت آن ماهیت نشانههای خودبزرگبینانه و سزاواری این افراد است که باعث میشود از درمانگران خود عیبجویی کرده و آنها را تحقیر کنند. کمالگرایی بیش از حد آنها نیز مانعی بر سر راه درمان است. آنها زندگی خود را با موفقیت و دستاوردهایی پر کردهاند که از عزت نفس آنها محافظت کرده و ناامنی آنها را دفع کنند. در نتیجه، روبرو شدن آنها با اضطرابها و ناامنیهای درونیشان بسیار دشوار است.
ارتباط با فرد دارای اختلال شخصیت خودشیفته بسیار دشوار است و ممکن است به عزت نفس او لطمه وارد شود.
احساس میکنم دورمون پره از این آدما
بله واقعا همینطوره